از شرح قصّه تو بیان آب میشود...



مایل نمی شوم که ز من راه کج کنی

ما را امام زاده کنی میل حج کنی


یک بار رو زدم به تو این است پاسخت؟

حیف از تو نیست با من دل خسته لج کنی؟


زینب بساط کرده تو چیزی از او بخر

بهتر که رفع این همه درد و حرج کنی


آه ضعیف زود اثر می کند بترس

با رد مد چگونه به کارت فرج کنی؟


هرچند عین و کاف تو دیگر نمی شوم

سرکش تر از تو هم که مقرر نمی شوم


پنجاه و چهار سال بزرگت نموده ام

انصاف ده برای تو مادر نمی شوم؟


خواهر نبوده ای که بدانی چه می کشم

حال مرا مپرس که بهتر نمی شوم


گر زندگی دوباره بیابم به دهر دون

سوگند بر برادر که خواهر نمی شوم


من هرچه هست دختر زهرای اطهرم

با من نگو به نجمه برابر نمی شوم؟؟؟


من ذوالفقار دارم حیدر شمایلم

یعنی دل دو نیم بود تیغ کاملم


با دست رد به سینه ی زینب نزن حسین

من ناله نیستم که زنی مهر باطلم


جعفر اگر دو بال فضیلت گشوده است

من با دو بال خویش به اوج فضائلم


اصلاً چرا به روزه ی شک دار رو کنیم

میدان نرفته ذبح کن اینجا مقابلم


راحت کنم تو را پسر مادرم حسین

من بر گدائی از رخ تو سخت قائلم


من زینبم که بر جگرم هست آذرم

من از خلیل در صف قربان جلوترم


موسی منم که سینه ی سیناست سینه ام

مو سایم و جبین به سر و پای دلبرم


عیسی منم که با تو به معراج می روم

شایسته است گر ز سر عرش بگذرم


بر چادرم ز کشته ی هرکس نشانه ایست

از اکبر و قاسم و هم عون و جعفرم


نظرات (۰)

هيچ نظري هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">