از شرح قصّه تو بیان آب میشود...

۹ مطلب در شهریور ۱۳۹۶ ثبت شده است



بوی غم، بوی جدایی، بوی هجران می رسد

کربلا آغوش واکن که مهمان می رسد


ناقه اش در گل نشسته چاره ای کن یا حسین

دیر اگر آیی کنارش بر لبش جان می رسد




او به جای موی سر، سر می دهد

قاسم و عباس و اکبر می دهد...




به چند درهم معدوده یوسفی بخرند

مرا به هیچ خریدی به هیچ هم مفروش...




مثل کلیم تکیه به جایی نمیزنیم

وقتی که عشق حضرت موسی عصایِ ماست




خوشبخت هرکس داشت بیعت با «علـی» اما

خوشـبخت‌تـر آنکس که «حیـدر» را نگه دارد!





بهشتِ بی تو «علی جان» حقیقتش نار است

به مُنکرت بسِپارم بهشت را بی تو...




علیل کوی تو از هر طبیب و درد معاف است 

خیال عافیتم بود مبتلای تو گشتم...




درست نیمه ی ذی الحجه بعد حج هر سال

تو مَحرمی و حرم می شود تو را مُحرم




صنمِ سلسله مویی که دل ما با اوست

سالها دورِ گلویش اثر از سلسله داشت...