از شرح قصّه تو بیان آب میشود...

۲۵ مطلب در دی ۱۳۹۴ ثبت شده است



روی قبرم بنویسید که خواهر بودم

سالهـا منتظر روی بـرادر بودم...


روی قبرم بنویسید جدایی سخت است

این همه راه بیایم تـو نیایی سخت است...




جام جهان نماست در این قطعه از بهشـت

آرام جان ماسـت در این قطعه از بهشـت



Kazemeyn


سامرا قبله ی اصحاب گدایی شده است

خوب پیداست در این معرکه آقایی تـو...




گر خلـق تـو را از درِ خود جمله براننـد

آنکس که پناهت بدهد بـاز "حسـین" است...




علـی را گر که بردارند از بین شهادت ها

صدا از بند بند این اذان بیرون نمی آید 



یا سیِّدُ الکریم! نگـاه عنـاینی!

تهران تـو را دو دست به دامان گرفته است...




ای کاش که می‌شد کفنی داشته باشی

یا جای کفن پیروهنی داشته باشی


ای کاش دمی که به حرم فاطمه آمد

می‌شد سر و جان و بدنی داشته باشی


ای کاش که با نیزه و شمشیر نمی‌شد

در کرب و بلا پاره‌تنی داشته باشی




اگر گریان به دیوار حرم تکیه نمیدادم

کدامین کوه طاقت داشت این حال پریشان را




سرم هوای تـو دارد، دلـم هوای ضریح

چه می شود که سری گوشه ی حرم بزنم؟!




در دایره وجود موجود علـی است

اندر دو جهان مقصد و مقصود علـی است