از شرح قصّه تو بیان آب میشود...

۴ مطلب در شهریور ۱۳۹۷ ثبت شده است



چو عشق اوست پناه دلِ شکسته من
جهان و هرچه در اوست در پناهِ من است



روضه خوانت میشوم با روضه ای تک مصرعی

« بر زمین بودی و بر جسم تـو پیراهن نبود »




دستت به روی خاک و همه دست میزنند

در این میان منم که دودستی به سر زنم




نفسش سرد شد و خون سرش ریخت زمین

مثل اشک پدرش بال و پرش ریخت زمین...