از شرح قصّه تو بیان آب میشود...

۴۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «محرم» ثبت شده است



گر نخیزی تو زِ جا کار حسـین سخت تر است

نگران حرمم، آبرویم در خطر است


قامتِ خم شده را هر که ببیند گوید:

بی علمدار شده، دستِ حسین بر کمر است

 

داغ اکبر رَمَق از زانوی من بُرد ولی

بی برادر شدن از داغ پسر سخت تر است




پس از تو امنیت یک قبیله در خطر است

کفیل زینب کبری، "عقیله" در خطر است




پیـر علـی اکبـر شدم در روضه هایش

عمرم به پای زخم های این جوان رفت...




بریده گریه امانِ مرا کنار تنت

میان هلهله ها... اَلأمان علـی اکبـر


کنار جسم تو رسم جهان عوض شده است

نشسته پیر کنار جوان، علـی اکبـر




اُم البنین پیش همه روضه خواند و گفت:

شرمنده ام ربـاب... پسـرم را حلال کن... 




دو قدم سمت خیام و دو قدم برمیگشت

پدری که نگران سمت حرم برمیگشت


بـارها روی زمین خورد ولی پا می شد

کمرش داشت از این داغ علی تا می شد




هرچه بالا بکشم سینه ی تو بر سینه

باز بر خاک بیابان، بدنت می بینم...




فقط نصیب من و شیرخواره شد این فخر؛

که روی سینه ی مولای خویش جان بدهیم...




زینب بساط کرده تو چیزی از او بخر

بهتر که رفع این همه درد و حرج کنی



بابا حسـین...

در جواب بی ادب ها بی محلی کرده ام

چون تو گفتی صحبت با بی ادبها خوب نیست