از شرح قصّه تو بیان آب میشود...



ای کاش که من نیز امشب زائرت بودم

جایی که فرزندت در آنجا روضه خوان باشد


دریایی از درد و غریبی موج خواهد زد

پای حسن هرگاه جایی درمیان باشد


وقتی حسن باشی دگر جای تعجب نیست

سقف مزارت هم زمانی آسمان باشد


وقتی حسن باشی دگر جای تعجب نیست

وضعت میان خانه چون زندانیان باشد


وقتی حسن باشی دگر جای تعجب نیست

خون دلت از کنج لب هایت روان باشد


آری حسن بودی ولی هرگز ندیدی که

گلبرگ روی مادرت چون ارغوان باشد


سخت است تشنه باشی و لب های لرزانت

حتی برای آب خوردن ناتوان باشد


هنگام برخورد لبت با کاسه ی آب است

وقت گریز روضه های خیزران باشد


نظرات (۰)

هيچ نظري هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">