از شرح قصّه تو بیان آب میشود...

۳۳ مطلب در شهریور ۱۳۹۵ ثبت شده است



و جنس درد تـو از جنس روضه ی حسن است

غریب خانه ی خود! ، غربت تـو در وطن است




می خواهی آب آب بگویی نمی شود

گیرم که شد ولی چه کسی آبتان دهد؟

 

 

حسین جان

ما را بخر، ضرر بده، اصلاً چه می شود

خوبیم یا بدیم همینیم در همیم...

 


تل زینبیّه


در پشت در نشستن من بی دلیل نیست

سائل فقط به لطف کریمان دلش خوش است



از زائران طوس اگر پُرس و جو کنند 

شرح کرامت تـو زِ بسـیار بگذرد...




نسیم، عطر تو را صبح با خودش آورد

و گفت: «روزی عشاق با خداوند است»




"فَمَن یَمَتْ یَرَنی" گفتی و هراس ندارم

که میکشی به نگاهی و زنده می کنی آنی



به ما نیامده صاحب شویم قلبت را

نگاه ما به تـو بگذار دزدکی باشد...


 

 

همـه برای یکی و یکی برای همـه

و آن یکی و همه باز هم برای حسـین

 



به خود ببال اگر صید دام او شده ای 

که تیر غمزه ی چشمش ره خطا نگرفت