از شرح قصّه تو بیان آب میشود...

۷۰۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «Shia» ثبت شده است




اگر زاهـد دعـاى خیر میگویی مـرا این گـو:
که این آواره ى کـوى حسـین آواره تر بـادا...




بی سبب نیسـت شـب جمـعه، شـب رحمـت شـد
مـادری گفـت "حسـین جـان" همـه را بخشـیدی




خـدا کنـد که نفـس هـای آخرم باشـد

اگـر که غیـر هـوای تـو در سرم باشـد...





پـدر و مـادر و فرزنـد و عیـالـم نـذره
پـدر و مـادر و فرزنـد و عیـالـت "حیـدر"




گر بگـذری ز خاکـم و گویی تـو را که کشـت
فـریـاد خیـزد از کفنـم آرزوی تـو...



حسـین جان

حجرالأسود بیچـاره دلـش می خواهـد

بشـود سـنگ سـفید کف بین الحرمـین...



abbas


شدنی نیسـت کرم داشـته باشی امّـا

دسـتگیری نکنی دسـت به دامـان شـده را...




کاش باشی وقـت جـان دادن تـو بر بالـین مـن

می شوم آن روز محتـاج دعـایت بیشـتر...




قد کشـیدم لا به لای گـریه کن هـایت حسـین

مطمئنـم مـو سـفیدم می کنـد آخـر غمـت...




دختـران شـام می گردند همـراه پـدر

کاش می شـد تا تـو هـم با خود بگردانی مـرا


چنـد شـب بی بوسـه خوابیدم دهانـم تلخ شـد

نیستی دختـر، مرنج از مـن، نمیدانی مـرا...