از شرح قصّه تو بیان آب میشود...

۵۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مدینه النبی» ثبت شده است



دو ماه گریه برای حسـین باعث شد

که رزق اشک حسـن را خدا به ما بخشید


گمان کنم که دگر مادری زمین نخورد

خدا فقط به حسـن اینچنین بلا بخشید




ما پای غربت نوه هایت نشسته ایم 

ورنه شبیه نم نم بـاران نمی شدیم




صد و هجده دفعه بردم به لبم نام "حسـن"

صد و هجده دفعه زهـرا به جوابش "جانم"




بعد از تو سهمِ فاطمه آزار می شود

این راهِ ظلم، بعد تو هموار می شود


بالا سرت نشسته ام و فکر می کنم

آیا پس از تو فاطمه بیمار می شود؟


تو می روی و بعد تو این شهر کینه توز

از دخترت همیشه طلبکار می شود




اندازه ی دو ماهِ حسـین این یکی دو شب

آقـا فقـط برای شمـا گریه می کنـم...




هر صبح سلامم به تمنای وجودت

با ذکر حسـن بر در خالق اثری هست



مثل حسین شاعر و نقاش و روضه خوان

مثل حسین، فرشچیان، محتشم نداشت


از کل خانواده ی خود مـادری تر است

تاریخ گفته مـادر او هم حرم نداشت...





سـن بالا، پا برهـنه در پی مرکـب یقـین؛
قامـت یک پیـرمـرد زار را خـم می کنـد




آنقدر بخشـیده‌ای... بخشـیده‌ای... بخشـیده‌ای...

سـنگ قـبری هـم نمـانده از برایت یـا حســـن