از شرح قصّه تو بیان آب میشود...

۵۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مدینه النبی» ثبت شده است



خون می چکد به دوشِ عباس از کفن
گویی دوباره فاطمـه بر شانه می رود...




 قرآن عزا گرفته و عترت شده غریب

شهر مدینه را به جگر، داغ مصطفاست




یک کوچه بود موی حسن را سپید کرد
یک اتفاق بود که او را شهـید کرد...



ای ابتدای سوره ی کوثر خوش آمدی

ای اولین حُسَیْنِ پَیَمْبَر خوش آمدی




طاعت عترت تو، طاعت حق، طاعت توست
در رگ قلب حسین بن علی غیرت توست...



به احترام محمّد زمین تبسم کرد

تو آمدی و جهان دست و پای خود گم کرد




به جز او از کسی حق در همه ادیان نخواهد گفت
خدا غیر از محمّد در جوابی «جان» نخواهد گفت




باید امشب بلـند گریه کنیم

مثل زینب بلـند گریه کنیم


که مرتب بلـند گریه کنیم

سوخت از تب بلـند گریه کنیم


گریه کن گرچه گریه تسکین است

غم غربت عجیب سنگین است...




"سری به نیزه بلند است" را شما دیدی

و غارت حرم و خیمه گاه را دیدی


برای گریه ات آقا اشاره کافی بود

همین که چشم تو بینَد سه ساله کافی بود


گلوی نازک یک شیرخواره کافی بود

به آب دادن ذبحی نظاره کافی بود...

         



رواق و حجره و صحن و مناره میسازیم

ضریح و گنبدتان را دوبـاره میسازیم...