از شرح قصّه تو بیان آب میشود...

۵۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مدینه النبی» ثبت شده است



شکر خدا که عبدِ خدایِ خدیجه ایم

ما بنده ایم و زیرِ لوایِ خدیجه ایم...




تو عجم زاده ای، تو فامیلی

پس حرم سازی ات به گردن ماست




بخوان به نـام خـدایـت کـه آفـریده تـو را

بخوان! بـهانه ی خـلقت خدا خریده تو را
 

بخوان امین ِِخدا، این فرشته ی وحی است

قسم به روح امین، تـا کـمر خمیده تو را!
 



مقدّس است مقامات مادران اما،

بهشت زیر قدمهای مادرِ حسن است

 



و نبوت به دوتا معجزه آوردن نیست

از کنیزانِ تو هم معجزه برمی آید...




نه توان مانده که نالیم و نه گریه نه سخن

نوحه خوان! مادر ما رفته بیا نوحه بخوان...




نمی خواهم بِرَنجانم دلت را بی سبب اما...

چگونه مرگ یک مادر، چهل تن متّهم دارد؟!




باز دارد می رود چاهی بنا سازد علی

مرد وقتی گریه دارد زود خلوت میکند....




بانو سه ماه منتظر این دقیقه ام

مشغول کار خانه شدی! خوش سلیقه ام!؟


زهرا مرا چقدر بدهکار می کنی!؟

داری برای دل خوشی ام کار می کنی؟




زهرا مرا ببخش که نگذاشت غربتم

یک ختم با شکوه بگیرم برای تو...