از شرح قصّه تو بیان آب میشود...




غریب و بی کس و تنها و بی هوا بردند

عزیز فاطمه را نیمه شب کجا بردند


شدند از در و دیوار وارد و او را

غریب از سر سجاده ی دعا بردند


امام محترم و سالخورده ی ما را

پیاده، پای برهنه ز کوچه ها بردند


عزیز فاطمه را در کمال بی ادبی

بدون مرکب و عمامه و عبا بردند


حدیث آتش و در، در مدینه تکراریست

امام را اگر از بین شعله ها بردند


طناب بوده و یا اینکه نه نمی دانم

ولی غریب همانند مرتضی بردند


دلا بسوز که آن شب امام صادق را

به ضرب طعنه و الفاظ ناروا بردند


دوباره حرمت آل علی شکست اینجا

که با کمال جسارت امام را بردند


میان مجلس او ذاکران دل ما را

به روضه بعد مدینه به کربلا بردند


عجیب این دل ما را پس از کنار بقیع

کنار مضجع سلطان اولیا بردند


غریب کشته شدی ای عزیز دل اما

کجا دگر سرتان را به نیزه ها بردند


غمی که کشته همه اهل بیت را این است

که معجر از سر ناموس کبریا بردند



نظرات (۰)

هيچ نظري هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">