از شرح قصّه تو بیان آب میشود...

۴۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شب زیارتی اباعبدالله» ثبت شده است



به یک نسیم توان رفت تا به کرب و بلا

کشیده است کجا کارِ بی قراریِ ما...




مشغول تو را گر بگذارند به دوزخ

با یاد تو دردش نکند هیچ عذابی




مرگ از محبّت تو خلاصم نمی کند

در زیر خاک هم دل من پای بست توست




پروانه پرش سوخت ولى آبرویش شد

ما هم دلمان سوخته، این کم خبرى نیست...




جام مرا ز عشق خودت پر ز باده کن

سر می دهم برای تو آقا اشاره کن


کم کم ز هجر کرب و بلا پیر می شوم

لطفی برای خادم این خانواده کن




چون از وصالِ آن گل، دیدم که نیست رنگی

آخر به صد ضرورت، قانع شدم به بویش




حسـین جان

اول به دست خالی من یک نگاه... آه

درمانده را دلت اگر آمد جواب کن




میان این همه نیزه که رو به پایین است 

صدای زینب کبری (س) است می رود بالا




یک خار بین این همه گل داد میزند

یکبار هم مرا بطلب، بد پسند باش!


 

 

رنگ از چهره پریده است، خودت میدانی

عرقِ شرم چکیده است، خودت میدانی

 

پشت این خانه گدا آمده و با گریه

دست یاری طلبیده است، خودت میدانی