از شرح قصّه تو بیان آب میشود...

۵۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بقیع» ثبت شده است

 

 

پشت در ... یا ته گودال ... چه فرقی دارد؟

هرکسی ذوب علی (ع) گشت تنش می سوزد

 



اسـیر صادقم و مستمنـد پیغمبر

به دسـت جعفرم و پایبند پیغمبر




گدا ندیده ام از کوی تو شود، نومید

چقدر در کرم و جود، دست و دلبازی...




کشته ی دشمن چه غم دارد که دشمن، دشمن است

گریه بر آن کشته باید کرد، که او را یار کشت...




من کبوتر نیستم اما ندیدم در بقیع

یاکریمی را برانی از حریمت یا کریم!




دیدم به خواب فرشچیان گریه کرد و گفت:

شرمنده ام برای تو کاری نکرده ام...




أبکی عَلَی الحَسَن که رسـول خدا (ص) بگفت:

«هر کس که گریه بر حَسَنم کرد فائز است»




در وصف رخش شعر بگویید و حسن را

بی محتشم و دعبل و میثم نگذارید


مقتل بنویسید برایش، محنش را

بی سیّد طاووس و مُقرَّم نگذارید




گویی برای بودنِ هم آفریده اند

دستِ من و عبایِ امام کریم را...




آسمان میبارد و قبر تو هم گِل میشود

من فدایِ سنگ قبری که نداری، یا حسـن!