از شرح قصّه تو بیان آب میشود...

۵۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بقیع» ثبت شده است



رواق و حجره و صحن و مناره میسازیم

ضریح و گنبدتان را دوبـاره میسازیم...




نقش است روی پرچم سردار علقمه:

پاینده باد پرچم آقایی حسـن (ع)





حالا که بین ما و شما سِنخیت کم است

ما را جزامیان مسیرت حساب کن




خدا به فاطمه بنت حسن گلی بخشید

که عطر باغ حسینی از او رسد به مشام




نه توان مانده که نالیم و نه گریه نه سخن

نوحه خوان! مادر ما رفته بیا نوحه بخوان...




نمی خواهم بِرَنجانم دلت را بی سبب اما...

چگونه مرگ یک مادر، چهل تن متّهم دارد؟!




باز دارد می رود چاهی بنا سازد علی

مرد وقتی گریه دارد زود خلوت میکند....




بانو سه ماه منتظر این دقیقه ام

مشغول کار خانه شدی! خوش سلیقه ام!؟


زهرا مرا چقدر بدهکار می کنی!؟

داری برای دل خوشی ام کار می کنی؟




زهرا مرا ببخش که نگذاشت غربتم

یک ختم با شکوه بگیرم برای تو...




باران ضرر دارد برای یاس سالم

اینها چگونه یاس پرپر را بشویند؟!