از شرح قصّه تو بیان آب میشود...

۹۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «السلطان علی بن موسی الرضا ع» ثبت شده است



عمریست زیر سایه ی دستت نشسته ام

جز تو رضا به هیچ کسی دل نبسته ام...




مـا فقیـران حسـینیم و گرفتـار رضـا

گریه کن های حسینیم و بدهکار رضا




هر گوشه ای که می نگرم دلشکسته ای

با تو زبان به شکوه و نجوا گرفته است


معلوم نیست سیطره ی مهربانی ات

از این حریم تا به کجاها گرفته است




می خواستند از هر طرف تو جلوه گر باشی

اینگونه شد، دورِِ حرم آیینه کاری شد...




باید که دلم به عشق عادت بکند

در محضر دوست حفظ حرمت بکند


من پشت در حرم چنان می مانم

شاید که کبوتری ضمانت بکند...




از زائران طوس اگر پُرس و جو کنند 

شرح کرامت تـو زِ بسـیار بگذرد...




به ما نیامده صاحب شویم قلبت را

نگاه ما به تـو بگذار دزدکی باشد...




با دلی خوش که بیایی بروی بی‌معناست

زائر آن است که سرگشته و حیران باشد




کعـبه هم سجاده را کج کرد وقتی دید ما

قبله را مایل به خورشید خراسان ساختیم




تـو تکیه گاه تمـام نداری ام هستی

که جور درد مـرا میکشی به تنهایی