از شرح قصّه تو بیان آب میشود...



امشب غمت به دستِ فلک ابر میدهد

دارد حسن به خواهرِ خود صبر میدهد




ای ابتدای سوره ی کوثر خوش آمدی

ای اولین حُسَیْنِ پَیَمْبَر خوش آمدی




منم که گوشه ی میخانه خانقاه من است

دعای پیر مغان ورد صبحگاه من است


غرض ز مسجد و میخانه ام وصال شماست

جز این خیال ندارم، خدا گواه من است...





آمدی جانا گل رویت دل از عالم ربود

هر نخ از سجاده ی مویت دل عالم ربود




وقتی خدایْ خلقت او را تمام کرد

این جمله گفت: "آنچه که عشقم کشید شد"

 



کیست آن بنده زیبنده بجز نفس حسـین

که به لطفی اثر از قهر برَد یزدان را؟




طاعت عترت تو، طاعت حق، طاعت توست
در رگ قلب حسین بن علی غیرت توست...



خمیده…تشنه…شکسته…غریب گردیدی

شبیه حضرت "شیب الخضیب” گردیدی...




حتی اگر که مدح تو را صد کتاب کرد

کی میشود فضائلتان را حساب کرد؟!


هر حاجتی که پیش خداوند برده ام

گفتم به حقِّ زینب و او مستجاب کرد




علی کسیست که عالم گدایِ قنبرِ اوست
اگرچه گوشه ی پیراهنش رفو دارد