از شرح قصّه تو بیان آب میشود...

۷۰۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «Shia» ثبت شده است




فطرس، پرش شکست، شفا دادی و پرید

من که دلم شکسته چه خاکی به سر کنم؟!



خیبـر چو به دسـتان علـی کنـده شد از جا

دیـوار به در گفـت علـیاً ولیُ الله...




رونق گرفـت از غـم تـو زندگـانی ام

ای یـار مهـربان به کجا می کشانی ام؟


حالا که پیـرمـرد شدم کیف می کنـم

چون وقـف روضـه بـود تمام جوانی ام




گوینـد: دل اسـیر همـان شـد که دیـده دیـد 

این دل شنیـده وصـف تـو شـد مبتلای تـو




چیزی دگر نمانده به کابوس های آب

پس این قَدَر به آب نده عادتش ربـاب




علـی جان

عاشقت هستم و سلمان به همه ثابت کرد

عاشقت فرق ندارد که کجـایی باشد




ره صد ساله ی حاجی به شبی پیمودیم

جای صد عمره حساب است نجف رفتن ما




هـرکس وسـیله داشـت بـرای هدایتـش

مـا با نسـیم روضـه ی تـو با خـدا شـدیم...




در شأنت این بس اسـت که جدّ شمـا رضـاست

در فضـلت این بس اسـت که تـو جدّ قـائـمی




مـا را بهشـت هـم نبـر... امّـا قبـول کن 

لبخنـد تـو برای گنهکارهـا بس اسـت...