از شرح قصّه تو بیان آب میشود...

۴۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «زینب س» ثبت شده است



مادر مرا چو زاد به پیشانیم نوشت

قربانی اش کنید که این نذر زینب (س) است




میان این همه نیزه که رو به پایین است 

صدای زینب کبری (س) است می رود بالا




گفتم به فلک یگانه ی دوران کیست؟

بی پرده دوبار گفت: «زینب» «زینب»




از امانتداری ام دارم خجالت میکشم

بچه های من فدای دخترت... یادش بخیر


 

 

چهل غروب دلم تنگ روی ماه تو بود

چهل طلوع نخواندم نماز پشت سرت...

 



برادرم...

جان درد تو یادگار دارد بی‌تو

اندوه تو در کنار دارد بی‌تو

با این همه من ز جان به جان آمده‌ام

جان در تن من چکار دارد بی‌تو...




امروز که شلوغی مردم امان نداد

کاری کن ای عزیز که فردا ببینمت


فعلاً مپرس طرز ورود مرا به شهر

بگذار گوشه‌ای تک و تنها ببینمت




دم دروازه ی ساعات غم در جان او حل شد

معطل شد، معطل شد، معطل شد، معطل شد




چه خونبها بِهْ از این کشتگان کوی تو را

که بنگرند به محشر، دوباره روی تو را...




باید سر خود در قدم یـار ببازیم 

از عشق فقط شعر سرودن که هنر نیست!