بعد از چهل غروب چهل سال پیر تر
زینب اسیر بود و نگاهش اسیر تر
خواهر رسیده است برادر بلند شو
بگذار تا ببیندت این بار سیرتر
بعد از چهل غروب همان داغ اول است
چشم من و نگاه تو کل مسیر تر
سیرم ازین جهان پر از فتنه و دروغ
از زندگی بدون نگاه تو سیر تر
بعد از چهل غروب...مرا هم ببر عزیز
مولای من مخواه ازین نیز دیر تر
زینب زیارت آمده بعد از هزار سال
ای اربعینت از همه مهمان پذیر تر