از شرح قصّه تو بیان آب میشود...

۲۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اربعین» ثبت شده است



چون بخت نیست که شایسته ی وصال تو باشم

به صبر کوشم و خرسند با خیال تو باشم...




ذوق یک لحظه وصال تو به آن می ارزد

که کسی تا به قیامت نگران بنشیند...




نمیرسد به خداحافظی زبان از بغض

خوشا به حال شما که مسافر حرمید...




زل میزنم به عکس حرم، آه میکشم

نزدیک اربعین شده، من را نمیبری؟




لوح تقدیر برای رفقا ویزا بود

همگی لایق دیدار شدند... الا من




دلم اسیر یتیمی که در نهایت درد

 هنوز در دل خود شوق یک بغل دارد




جامانده ایم، حوصله شرح قصه نیست

تربت بیاورید که خاکی به سر کنیم...




فراق کرب و بلایت خودش مرا کشته

به روی کشته نباید که ذوالفقـار کشید


خدا کند که منم اربعین حرم باشم

چقدر برای حرم باید انتظار کشید؟!




میتوان رفت به یک چشم پریدن تا مصر

بوی پیراهن اگر قافـله سـالار شود...




کلاف، قیمت یوسف نمی شود اما

گدا ز رو به کس انداختن نمی ترسد