از شرح قصّه تو بیان آب میشود...

۲۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اربعین» ثبت شده است



از تو بعید نیست جهان عاشقت شود
شیطان رانده، سجده کنان عاشقت شود

از تو بعید نیست قیامت کنی و بعد
خاکستر جهنمیان عاشقت شود...



پیـاده محضِ تسلّایِ قلبِ خواهرتان
وظیفه بود بیایم... ببخـش جاماندم



راهیان حرمش، خنده کنان گریانند

کس ندیده است چنین، حال و هوای دگران




هوای بی کسی ام بود، آشنای تو گشتم

خیالِ عـمرِ ابد داشتم، فدای تو گشتم


علیلِ کوی تو از هر طبیب و درد معاف است

خیالِ عافیتم بود، مبتلای تو گشتم...




تو را به یُمن دیدنش چه وعده ها که داده ام

ولی نرفتم آخرش، دلم‌ مرا حلال کن...




از امانتداری ام دارم خجالت میکشم

بچه های من فدای دخترت... یادش بخیر


 

 

چهل غروب دلم تنگ روی ماه تو بود

چهل طلوع نخواندم نماز پشت سرت...

 



برادرم...

جان درد تو یادگار دارد بی‌تو

اندوه تو در کنار دارد بی‌تو

با این همه من ز جان به جان آمده‌ام

جان در تن من چکار دارد بی‌تو...




قسمت نشد زیارتتان، شاکرم ولی

نوکر، سلام نوکرتان را رسانده است


 

 

کاروان غمت ای عشق چهل روز که هیچ

تا چهل قرن اگر گریه کند باز کم است...