از شرح قصّه تو بیان آب میشود...

۷۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «هیچکس از علیِ فاطمه تنهاتر نیست» ثبت شده است



با واژه های هیزم و مسمار و شعله ها

آتـش زنیـد مسـتمع بی قـرار را...




درد سر ، بین گذر، چند نفر، یک مادر

شده هـر قافیه ام یک غزل دردآور


ای که از کوچه ی شهر پدرت میگذری

امنیت نیست از این کوچه سریع تر بگذر



مانند و مثل شاه نجف در زمانه کیست؟

من گشته ام تمام جهان را نگرد، نیست


نام علی اگرچه زیاد است در جهان

تنها کسیکه مثل علی شد، فقط علیست...




اهل  مدینه فاطمه ام را نظر زدند...

با برقِ چشم خرمن جان را شرر زدند


معنی ورشکسته چو خواهی مرا ببین

سرمایه ی امیدِ مرا از کمر زدند...




مدد گرفته جهان از علـی ولی باید

علـی بدون تو خود فکر دیگری بکند...




گویند علی میزده صد وصله به کفش اش

ای کاش دل خسته ما کفش علی بود...





گرفتـاریم و تسـکین می دهـد او
تبسم هـای شـیرین می دهـد او

گـدای درگـه آن پـادشـاهـم
که انگشـتر به مسـکین می دهـد او!



علـی را گر که بردارند از بین شهادت ها

صدا از بند بند این اذان بیرون نمی آید 



در دایره وجود موجود علـی است

اندر دو جهان مقصد و مقصود علـی است




نام زیبای تـو را بردم خزانم شد بهـار
لافَتی إلا علـی لاسَیف إلا ذوالفقـار...