از شرح قصّه تو بیان آب میشود...

۳۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امام حسن ع» ثبت شده است



کشته ی دشمن چه غم دارد که دشمن، دشمن است

گریه بر آن کشته باید کرد، که او را یار کشت...




من کبوتر نیستم اما ندیدم در بقیع

یاکریمی را برانی از حریمت یا کریم!




دیدم به خواب فرشچیان گریه کرد و گفت:

شرمنده ام برای تو کاری نکرده ام...




أبکی عَلَی الحَسَن که رسـول خدا (ص) بگفت:

«هر کس که گریه بر حَسَنم کرد فائز است»




در وصف رخش شعر بگویید و حسن را

بی محتشم و دعبل و میثم نگذارید


مقتل بنویسید برایش، محنش را

بی سیّد طاووس و مُقرَّم نگذارید




گویی برای بودنِ هم آفریده اند

دستِ من و عبایِ امام کریم را...




آسمان میبارد و قبر تو هم گِل میشود

من فدایِ سنگ قبری که نداری، یا حسـن!




رفتیم به خانه نکند گریه کنی خب! 

قربان تو که خوب تر از تو پسری نیست




نمی دانم چه سری دارد این نام مسیحایی

حسن میخوانم و دیوار و در «مظلوم» می گویند




خدا کند که اگر مردی از نفس افتاد

به داد بی کسی اش لااقل زنش برسد