از شرح قصّه تو بیان آب میشود...

۳۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امام حسن ع» ثبت شده است



خون می چکد به دوشِ عباس از کفن
گویی دوباره فاطمـه بر شانه می رود...




یک کوچه بود موی حسن را سپید کرد
یک اتفاق بود که او را شهـید کرد...



ای ابتدای سوره ی کوثر خوش آمدی

ای اولین حُسَیْنِ پَیَمْبَر خوش آمدی




به لطف حق شده ام گریه کن برای حسن

دمی فدای حسینم، دمی فدای حسن


یقین کنید که روزی به چشم خواهم دید

پیاده میروم آخر به کربلای حسن...




چقدر در وسط معرکه صدا زده است

رمق ندارد و بانگ "عمو بیا" زده است


صدای "وا حسنایِ" حسـین گشته بلند

گریز مقتل قاسم به کوچه ها زده است




ضربِ شمشیرِ پـدر قاسـم شد

سپر جنگ جمل دست من است




رواق و حجره و صحن و مناره میسازیم

ضریح و گنبدتان را دوبـاره میسازیم...




نقش است روی پرچم سردار علقمه:

پاینده باد پرچم آقایی حسـن (ع)





حالا که بین ما و شما سِنخیت کم است

ما را جزامیان مسیرت حساب کن




گدا ندیده ام از کوی تو شود، نومید

چقدر در کرم و جود، دست و دلبازی...