از شرح قصّه تو بیان آب میشود...

۳۶۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ابا عبدالله» ثبت شده است



بایـد به پـای عکـس ضریحـت بلـند شـد

شوخی که نیسـت، صحبت سلطـان عالـم اسـت




نـالـه اگـر بلـند شـود از سَر جگـر

حتمـاً طبیب را سـوی بیمـار میـکشد


بـوی گنـاه از همـه ی شـهر میـرود

وقتـی حسـین پـرده ی ستّـار میـکشد




مـن ز خـود هیـچ ندارم که به آن فخـر کنـم

هـرچه دارم همـه از نوکری خانه توسـت


جز در خانه تـو هیـچ کجا خیری نیسـت

هـرچه خیر است حسـین جان به در خانه توسـت




شـده تسـلّی دلـم نمـاز بـر تربـت

زِ خاک کـرب و بـلا قسمتم شـده بویـش




حرمت بس که شبیه است به محراب نمـاز

هـر که آمد به تمـاشـای تـو در سـجده فتـاد...



hosseyn


حسـین جان

ما زیر سایه ات قد و قامت کشیده ایم

در چشم ما تمـام جهان بارگاه توست



از روضـه خوان مرنج که در هر مناسبت

آخر کشانده بحث خودش را به کـربـلا


هر که دلش به خاطـره یک سفر خوش است

با آرزو خوش است دل مـا به کـربـلا




معلـوم بود آبرویـم را نمیبرد
از اولش گنـاه مـرا کم حساب کرد

اول بنا نداشت حسابم کند ولـی
وقتی که دید فاطمـه دارم حساب کرد

مـا را خـدا به خاطـر اربـاب میخرد
باید به روی شـاه دو عالـم حساب کرد



توسلی که به سمت شما نیامده است

چو قبله ای ست که سوی خدا نیامده است




یا ابا عـبدالله

شـکر خدا که دور و برم نوکرانتند
آقـا به خاطـر رفقـایم مـرا ببخـش...