از شرح قصّه تو بیان آب میشود...

۷۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «هیچکس از علیِ فاطمه تنهاتر نیست» ثبت شده است



شکوه فاتح خیبر به زور بازو نیست

شکسته شد درِ قلعه به احترام علـی




روز میلاد شما، بوسـه زنم بر دسـتِ...

...«پدری» را که به من نوکریت را آموخت




زین دردِ جان ستان که مسیحاست عاجزش

صائب مگر به شاهِ نجف التجاء برد...




گرچه نبی نبود، وصیِّ نبی که بود

مسندنشینِ بی بدلِ این اریکه بود


مردی که همسرش به ملائک ملیکه بود

باید خدا شوی که بفهمی «علی» که بود




مردم گمان کنند که حیدر (ع) خدای ماست

از بس که بعدِ نامِ علی (ع) هـو کشیده ایم!




نه توان مانده که نالیم و نه گریه نه سخن

نوحه خوان! مادر ما رفته بیا نوحه بخوان...




نمی خواهم بِرَنجانم دلت را بی سبب اما...

چگونه مرگ یک مادر، چهل تن متّهم دارد؟!




باز دارد می رود چاهی بنا سازد علی

مرد وقتی گریه دارد زود خلوت میکند....




بانو سه ماه منتظر این دقیقه ام

مشغول کار خانه شدی! خوش سلیقه ام!؟


زهرا مرا چقدر بدهکار می کنی!؟

داری برای دل خوشی ام کار می کنی؟




زهرا مرا ببخش که نگذاشت غربتم

یک ختم با شکوه بگیرم برای تو...