از شرح قصّه تو بیان آب میشود...

۹۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مشهد الرضا» ثبت شده است




گوشـه ای پـای ضریـحت دسـت مـا را بنـد کن

دسـت مـا را بنـد کن جـایی؛
گرفتـاریـم مـا...



به پیشگاه شـما سر به زیر می آیـم

به سربلـندترین شکل عـذرخواهی هـا

 

دو لنگه درب حـرم بـاز مثل آغوشـت

همیشه هسـت پذیـرای بی پنـاهی هـا...




عشـق یعنی در خیابان هـای اطـراف حـرم

سـر به زیـر و بـاادب آهسـته برداری قـدم




مـن مـانده ام نمـاز شکسـته برای چیسـت؟!

وقتـی حقیقتـاً وطنـم مشـهدالرضـاسـت




مـن نمیدانم چـرا هـر وقـت که تب می کـنم

مـادرم پـا می شود رو به خراسـان می کـند...




ﻣﻄﻤﺌﻦ ﺍﺳﺖ ﺷﻔﺎ ﻣﯿﺪﻫﯽ ﺍﺵ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ

ﮔﺮﻩ ﺍﯼ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺯﺩﻩ ﺩﻭﺭ ﻣﺸﺒﮏ ﮐﻮﺭ ﺍﺳﺖ