از شرح قصّه تو بیان آب میشود...

۷۰۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «Shia» ثبت شده است



یاغی نی ام، ترحمی ای پادشاه حُسن

گردن کشیده ام که تماشا کنم تو را




تا سفره ی افطار شما هست، گدا هست

آقا که حسـین است، برای همه جا هست


تا خانه ببر سائل خود را، که بگویی

هروقت گرفتار شدی، خانه ی ما هست




شش سحرگاه به پایان ضیافت مانده

حقِّ شش ماهه ی ارباب، الهی العفو...




ستاده‌ام به غلامی گَرَم قبول کنی

و گر نخواهی؛ کفشِ غلام برگیرم




دورِ سرِ مـادرت بگردان چیزی 

آن را صدقه به ما بده، مهدی جان... 




منم آن کس که نمک خورد و نمکدان بشکست

نه که یک مرتبه، بسـیار الهی العفو...




باید گلاب ریخت پس از دفن روی قبر

امشب گلاب قبر علی (ع) اشک مجتبی (ع) است




قسمتم هست اگر دست به دامان بردن

خوش تر آنست که بر دامن یاران بردن


پیش تر حال مرا جام جهان بینت دید

نزد اربـاب چرا زیره به کرمان بردن؟!




ساقیا در سجده هم جام شهادت می‌زنی
اولین مستی که می‌خوانی تشهد در سجود




ای مـاهِ سر به مهر ! سر از سجده برندار

پشت سرت کسی است که شق القمر کند