آواره ی هوای تو دائم غریب بود
چون باد، در قلمروی گیتی وطن نداشت
نقش است روی پرچم سردار علقمه:
پاینده باد پرچم آقایی حسـن (ع)
حالا که بین ما و شما سِنخیت کم است
ما را جزامیان مسیرت حساب کن
دو قطره اشک خجالت، هزار کوه گناه
کرامتی که همین است جنس بازارم
ما را به مهربانی صیّاد الفتی است
ورنه به نیم ناله، قفس میتوان شکست
تو مرا جان و جهانی، چه کنم جان و جهان را
تو مرا گنج روانی، چه کنم سود و زیان را...
روضه هر موقع بخوانند به وقت است اما
روضه های عطشت را رمضـان باید خواند
شکر خدا که عبدِ خدایِ خدیجه ایم
ما بنده ایم و زیرِ لوایِ خدیجه ایم...
برون نمی رود از خاطرم، خیالِ وصالت
اگرچه نیست وصالی ولی خوشم به خیالت
شوق پرواز ندارم که پری قرض کنم
جز تو سودایِ که دارم که سری قرض کنم؟
نازِ بسیار تو خون کرد دل ما را ؛ پس
چاره ای نیست جز اینکه جگری قرض کنم