از «ما رأیْت إلا جمیلایش» توان فهمید
هر قدر مشکل بیشتر نستوه تر زینب...
از همه دست کشیدم که تـو باشی همه ام
با تـو بودن ز همه دست کشیدن دارد...
از بس کریـم بـوده و حلال مشکلات
هرکس غلام اوسـت مباهات میکند...
اربـابـم
ﺟز ﮐﻮﯼ تـو، ﺩﻝ ﺭﺍ ﻧﺒﻮَﺩ ﻣﻨﺰﻝِ ﺩﯾﮕﺮ
ﮔﯿﺮﻡ ﮐﻪ ﺑﻮَﺩ ﮐﻮﯼ ﺩﮔﺮ، ﮐﻮ ﺩﻝِ ﺩﯾﮕﺮ؟
ما را فراق روی تو کشته است نه روزگار!
مرگ و جفا و گردش گردون بهانه است
به چهار فصل گدایان، همیشه باران هست
عنان دیده ی ما را بهـار می گیرد...
سـال تا به سـال همـه جا تـازه می شـود
این عشق ناب توست که همان کهنه اش خوش است
من بارها فتاده تو دستم گرفته ای
لطفت زیاد دیدم و کم میبرم ز یاد...
مست از غم توام، غم تـو فرق می کند
محو تـوام که عالمِ تـو فرق می کند
یک دم نگاه کن که مـرا زیر و رو کنی
باید عوض شد، آدم تـو فرق می کند
تنها کمی به من نظر لطف می کنی؟
آقای مهربان! کم تـو فرق می کند...
دستی که در مقابل شه میشود دراز
بی دست علقمه ز کرم میکند پرش...