نصفی از روز نداریم به خدا تابِ عطـش
من بمیرم که سه روز آب نخوردی تو حسـین
ثواب روزه و حج قبول آنکس راست
که خاک میکده ی عشق را زیارت کرد
اگر پرم به درد پر زدن نمی خورد ولی
برای روی تیغه ی عَلَم به درد می خورد
گرچه من را میتوانی زود از سر وا کنی
تا سحر این پا و آن پا میکنم در وا کنی
آمدم دیگر بمانم پس مـرا بیرون نکن
مشت خاک آورده ام که کیسه ی زر وا کنی
هر شبی که روزه ام وا میشود با "یا حسـین"
میشود رویم حسابی صد برابر وا کنی
فقیر نان حسینم، خوشم که یک عمـر است
به پشـت خانه ی این سفـره دار افتادم...
ز آب چشمه و باران نمی شود خاموش
که آتشی که در اینجاست آتش جگریست
افطارهـا به کام دلـم زهر می شود
اربـاب ما گرسنه و تشنه شهید شد
رمضان ماه حسـین است خدا می داند
ربّناهای مـرا ذکر حسـین آمین اسـت
حاجت هر که در این ماه بوَد حج اما...
دل ما را طلب کرب و بلا تسکین است
هر کار می کنم دلم احیا نمیشود
قرآن به نیّت من بیچاره وا کنید...
پ ن:
باشد قبول من بدم، اما دعا کنید
باید به آن خدا که تو را خلق کرده است
روزی هـزار بـار فقـط افتخـار کرد...