جانا، دلِ من به جانبِ توست
گنجشک هوایِ بـاز دارد...
مـادری آمده با چادرِ خاکی به حرم
روضه آهسته بخوانید که مهمان داریم
منظورِ ما چو قبله نما در جهان یکیست
یعنی همین اشاره به سویِ تو می کنیم...
پیش پا افتاده ام از پیشِ پا جمعم مکن
بگذارید بفهمند و بدانند چرا عاشق شدم
فریاد می زنم: «کس و کارم فقط تویی»
ردم نکن که بی کس و بی کار می شوم...
ما تشنه ی یک جرعه سخاوت هستیم
مشک تو هنـوز آب دارد عبـاس؟
تا تو با منی زمانه با من است
بخت و کامِ جاودانه با من است
تو بهارِ دلکشی من چو باغ،
شور و شوقِ صد جوانه با من است
سال تا به سال، همه جا تازه می شود
این عشقِ نابِ توست، همان کهنه اش خوش است
به یک نسیم توان رفت تا به کرب و بلا
کشیده است کجا کارِ بی قراریِ ما...
بگذار تا مقابل روی تو بگذریم
دزدیده در شمایل خوب تو بنگریم
گفتی زِ خاک بیشترند اهل عشق من
از خاک بیشتر نه که از خاک کمتریم