گاهی مرا نگاه کنی رد شوی بس است
آنان که بی کس اند به یک در زدن خوش اند
شیرش حلال آنکه مرا خاکِ پاش کرد
نانش حلال آنکه مرا مبتلاش کرد
هرآنچه می دهد کرمش کم نمی شود
باید کریم، بلکه کرم را گداش کرد
جانا، دلِ من به جانبِ توست
گنجشک هوایِ بـاز دارد...
مـادری آمده با چادرِ خاکی به حرم
روضه آهسته بخوانید که مهمان داریم
منظورِ ما چو قبله نما در جهان یکیست
یعنی همین اشاره به سویِ تو می کنیم...
پیش پا افتاده ام از پیشِ پا جمعم مکن
بگذارید بفهمند و بدانند چرا عاشق شدم
فریاد می زنم: «کس و کارم فقط تویی»
ردم نکن که بی کس و بی کار می شوم...
تا تو با منی زمانه با من است
بخت و کامِ جاودانه با من است
تو بهارِ دلکشی من چو باغ،
شور و شوقِ صد جوانه با من است
سال تا به سال، همه جا تازه می شود
این عشقِ نابِ توست، همان کهنه اش خوش است