حسـین جان
ما زیر سایه ات قد و قامت کشیده ایم
از روضـه خوان مرنج که در هر مناسبت
آخر کشانده بحث خودش را به کـربـلا
هر که دلش به خاطـره یک سفر خوش است
با آرزو خوش است دل مـا به کـربـلا
توسلی که به سمت شما نیامده است
چو قبله ای ست که سوی خدا نیامده است
یا ابا عـبدالله
پلکی به هم بزن که هدایت شـود زمـین
حُر با نگاه تـو سپرش را زمـین گذاشـت
من دخیل التماسم را به چشمت بسته ام
حضرت ارباب بی همتا به دادم میرسی؟!