ارباب حاجتیم و زبان سؤال نیست
در محضر کریم تمنّا چه حاجت است؟!
هر کس که می بینم ز تـو چیزی گرفته
حتی حسابش رفته از دسـت رقم هـا
گفتم:"حسین جان...گیر کردم...جان زینب"
رد خور ندارد پیش او این نوع قسم ها...
دل فقط جای حسین است و حسین است و حسین
از هر آنچه غیر او در این جهان باید گذشـت...
تو ضمانت نکنی در شب قبرم چه کنم؟!
بار عصیان مرا جز تو کسی ضامن نیست
من عشـق تـو را از پدرم یاد گرفتم
کار پـدران را پسـران یاد بگیرنـد...
هفت پشتم از هراس روز محشر غصه داشت
یا حسـینی گفتم و خیرش به اجدادم رسـید
گر خلـق تـو را از درِ خود جمله براننـد
آنکس که پناهت بدهد بـاز "حسـین" است...
ای کاش که میشد کفنی داشته باشی
یا جای کفن پیروهنی داشته باشی
ای کاش دمی که به حرم فاطمه آمد
میشد سر و جان و بدنی داشته باشی
ای کاش که با نیزه و شمشیر نمیشد
در کرب و بلا پارهتنی داشته باشی
سرم هوای تـو دارد، دلـم هوای ضریح
چه می شود که سری گوشه ی حرم بزنم؟!
سر به زیر قدم تـوسـت بها می گیرد
پس چه بهتر سرِ ما نیز به پایی برسد
وقت تـو وقت شریفی است ولی بین مسیر
منتظر می شوی اینقدر که گدایی برسد؟