ای سایه ی لطفت همه جا بر سـر مـن
گر از تـو جدا منـم تـویی در بر مـن
یک عمـر تـو را خطاب کردم مـولا
یکبار تـو هم به مـن بگو نوکر مـن
لطف تو شاملم شده از کودکی حسـین
نِعمَ الرَفیق معنی دسـت کریم توست
آمدم سمت حرم قفل دلـم باز شد و
دل پاییزی من گشته چنان فصل بهار
پیران ز چشـم زود می افتنـد و صـد عجـب
جای کسی که پیـر تـو شد روی چشـم ماسـت
کوه گناهی را به کاهی گاه میبخشند
آخر.... من از کار شما سر در نیاوردم
سخت است وقتی روضه وصف دختری باشد
حالا تصور کن به دستش هم، سـری باشد
با آن همه چشم انتظاری باورش سخت است
سهمت از آغوش پـدر، تنهـا سـری باشد...
با زمین خوردن من دیده خود می بندد
شرم در چهره ی ساقی حرم هست هنوز
نظری گر تـو نمایی به من خاک نشین
به روی دیده گردون بنشانند مـرا...
پسـر اُم بنین، سـاقی بی دسـت حسـین
لطف کن دسـت بکش روی سرم حضرت یار
پدرم کرب و بلایی نشده لطفی کن
یک شبی من پدرم را به زیارت ببرم