سرم هوای تـو دارد، دلـم هوای ضریح
چه می شود که سری گوشه ی حرم بزنم؟!
بعد از تـو روزگار زمین شد سیاه، ماه
غم ماند و موج ماند و عطش ماند و آه، ماه
این روزهـا هوای دلـم ابری و بد است
حالی بپرس از مـنِ گم کرده راه، ماه...
سر به زیر قدم تـوسـت بها می گیرد
پس چه بهتر سرِ ما نیز به پایی برسد
وقت تـو وقت شریفی است ولی بین مسیر
منتظر می شوی اینقدر که گدایی برسد؟
رحمت واسعه ات کیسه ی ما را پر کرد
این چه لطفی است به هر بی سر و پایی برسد
قرار آخر ما با تو بود برگردی
بدون بدرقه رفتی که زود برگردی
قرار بود اگر رفتی و مقابل تو
به سمت علقمه راهی نبود برگردی...
فِتاده در دل تنگم هوای چون تو شَهی
هوا هوای حسین و هوای در به دری...
حمد و سوره بر سر قبر محبانش نخوان
از مزار سینه زن، سینه زنان باید گذشت
بچه سـیّد نشدم دسـت خودم نیسـت ولـی
وسـط روضـه دلـم گفـت بگویـم: «مـادر»...
ای اعتبار من؛ به جز این در کجا رَوَم؟
هـرجا روم ملازم بی اعتباری ام...