از شرح قصّه تو بیان آب میشود...

۴۳۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «Karbala» ثبت شده است



گر برکَنم دل از تو و بردارم از تو مِهر

آن مِهر بر که افکنم؟ آن دل کجا بَرم؟




حواس من بخدا پرت هیچکس نشده

نگاه من به سر توست هرقدر بزنند...




گه نیزه گه به تشت، مراعات میکنی

چون قاریانِ خبره، فراز و فرود را...




و خدا گفت به عباس چنین خواهی شد

قسم اول مردان زمین خواهی شد...




از "خاک" هم مضایقه کردند کوفیان

آقـا بماند روی زمین تا سه چهار روز




نـه حبیبـم... نـه زهیـرم... نـه علـی...

من غلامم... من اسیرم... من فقیر...




ای عشقِ کُل، که کُلِّ جهان جزء کُلِّ توست

بی تـو جهان شهامت عالـم شدن نداشت...





دیـدی که آدمـی چه کشد در وداعِ جان

بـر مـا ز هـجـر یار، دو چندان هـمی رود




در خودش قدرتِ صد معجزه را جا داده

این دوتا دست که بر روی زمین اُفتاده ست




گر نخیزی تو زِ جا کار حسـین سخت تر است

نگران حرمم، آبرویم در خطر است


قامتِ خم شده را هر که ببیند گوید:

بی علمدار شده، دستِ حسین بر کمر است

 

داغ اکبر رَمَق از زانوی من بُرد ولی

بی برادر شدن از داغ پسر سخت تر است