شرمنده ایم ز دوست، که دل نیست قابلش
باید برای هدیه سری دست و پا کنیم...
تر شد لبم زِ مشک وگرنه به جانِ تـو
من داغ بوسـه بر دلِ دریـا گذاشتـم
دسـت من است معنی حاجات و کارها
از بس که روی حاجت خود پا گذاشتـم
من به علی هم گفته ام فضه، حسین، آب
تأکید دارم باز هم فضه حسین، آب
بالاسرش هر شب ببر یک کاسه آبی
تا آب را نگذاشتی... فضه! نخوابی
شکست پهلوی مـردی میان یک گودال
که سهم بردن از ارث مادری رسم است...
به هر کجا نگاه میکنی حسـین
نظـر به لا إله میکنی حسـین...
چقدر قبل محرم دلـم حسینی بود
چقدر بعد محرم... مرا ببخش آقـا...
ارباب حاجتیم و زبان سؤال نیست
در محضر کریم تمنّا چه حاجت است؟!
دل فقط جای حسین است و حسین است و حسین
از هر آنچه غیر او در این جهان باید گذشـت...
تو ضمانت نکنی در شب قبرم چه کنم؟!
بار عصیان مرا جز تو کسی ضامن نیست
من عشـق تـو را از پدرم یاد گرفتم
کار پـدران را پسـران یاد بگیرنـد...