منظورِ ما چو قبله نما در جهان یکیست
یعنی همین اشاره به سویِ تو می کنیم...
پیش پا افتاده ام از پیشِ پا جمعم مکن
بگذارید بفهمند و بدانند چرا عاشق شدم
فریاد می زنم: «کس و کارم فقط تویی»
ردم نکن که بی کس و بی کار می شوم...
ما تشنه ی یک جرعه سخاوت هستیم
مشک تو هنـوز آب دارد عبـاس؟
تا تو با منی زمانه با من است
بخت و کامِ جاودانه با من است
تو بهارِ دلکشی من چو باغ،
شور و شوقِ صد جوانه با من است
سال تا به سال، همه جا تازه می شود
این عشقِ نابِ توست، همان کهنه اش خوش است
به یک نسیم توان رفت تا به کرب و بلا
کشیده است کجا کارِ بی قراریِ ما...
بگذار تا مقابل روی تو بگذریم
دزدیده در شمایل خوب تو بنگریم
گفتی زِ خاک بیشترند اهل عشق من
از خاک بیشتر نه که از خاک کمتریم
این شده فریادهای دوره گردی ژنده پوش
یک دلِ بشکسته دارم در بساطم، میخری؟
خوب میدانم به کار تو نمی آید، ولی
ظاهر و باطن همین را میخری یا میبری؟
آهو زِ احترام به صحرا نمی رود
گر چادر تو پای به اقصای چین کشد
ما را زِ چشم های اباالفضل کن نگاه!
خاشاک منّت از نظر ذره بین کشد...