گفتم به فلک یگانه ی دوران کیست؟
بی پرده دوبار گفت: «زینب» «زینب»
چهل غروب دلم تنگ روی ماه تو بود
چهل طلوع نخواندم نماز پشت سرت...
برادرم...
جان درد تو یادگار دارد بیتو
اندوه تو در کنار دارد بیتو
با این همه من ز جان به جان آمدهام
جان در تن من چکار دارد بیتو...
امروز که شلوغی مردم امان نداد
کاری کن ای عزیز که فردا ببینمت
فعلاً مپرس طرز ورود مرا به شهر
بگذار گوشهای تک و تنها ببینمت
دم دروازه ی ساعات غم در جان او حل شد
معطل شد، معطل شد، معطل شد، معطل شد
چه خونبها بِهْ از این کشتگان کوی تو را
که بنگرند به محشر، دوباره روی تو را...
باید سر خود در قدم یـار ببازیم
از عشق فقط شعر سرودن که هنر نیست!
حواس من بخدا پرت هیچکس نشده
نگاه من به سر توست هرقدر بزنند...
من سال هاست بعد تو مُردم ولی هنوز
عطرت که می وزد کفنم تیــر می کشد!
دیـدی که آدمـی چه کشد در وداعِ جان
بـر مـا ز هـجـر یار، دو چندان هـمی رود