هـر که نازد بر کسی زینـب بنازد بر حسـین
جان زهـرا این حسـین دار و ندارش زینـب است
همـه بضاعت زینـب همین دو قربانیست
برای غربت و آهی که داری آوردم
سهیم کن جگرم را به غصّه فرزنـد
دو پـاره ی جگرم را به یـاری آوردم
مثـل یک مـرده که یک مرتبه جان می گیـرد
دلـم از بردن نامـت هیجان می گیـرد
قلـبم از کار افتـاد به من شوک ندهیـد
اسـم زینـب که بیاید، ضـربان می گیـرد