از شرح قصّه تو بیان آب میشود...

۳۶۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ابا عبدالله» ثبت شده است



به گفتگوی تو افسانه گشته ام همه جا

به جستجوی تو، آواره ی جهان شده ام




حسین جان

هرکسی سلطنتی یافت به خود می نازد

من کنم فخر به عالم که گدای تو شدم...




جز ناله به بازار تو دیگر چه فروشیم 

 اینست متاعِ جگرِ خسـته دکان ها...




کم حرف می زنیم و فقط گریه می کنیم

چون اشک صادقانه ترین گفتگوی ماست




دستم تهی، کنار تهی، دامنم تهی است

پا و سرم تهی و دلـم در میان پر است




قبولم می کند در پیری ام محراب آغوشت... 

به مسجد میرسند آخر، چو میپوسند قرآن ها




از هر طرف که آییم، زیباست گنبد تو

حقا که راست گفتند، گل پشت و رو ندارد




وصلِ تو زود رفت و فراقِ تو دیر ماند

فریاد ازین عقوبتِ بسیار و عمرِ کم!




آقا در این دو ماه اگر کم گذاشتیم

ما را به خاطر دل زینب حلال کن...




پایان ماه روضه شده، غم گرفته ام

هیئت تمام گشته و ماتم گرفته ام


بعد از دو ماه گرفت صداهای ذاکران

تازه دلم شکسته شده دم گرفته ام...