از شرح قصّه تو بیان آب میشود...

۳۶۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ابا عبدالله» ثبت شده است



من همان اهلِ گناهم که شدم اهلِ نماز

من همانم که به دستان تـو تعمیر شدم




دلیل ناله ی من یک نگاه محبوب است

وگرنه درد غلامان دوا نمی خواهد...




اگرچه رند و خراب و گدای خانه به دوشم

گدائی دَرِ عشقت، به سلطنت نفروشم...




حسـین جان

بی عشـق تو به هیچ نمی ارزد این حیات

جان گر نشد فدای تو میخواهمش چه کار؟!




دانی که چه ها چه ها چه ها میخواهم؟

وصـلِ تـو من بی سر و پا میخواهم


فریاد و فغان و ناله ام دانی چیست؟

یعنی که تو را تو را تو را می خواهم




اربـابم...

زبانه میکشد از سینه شعله ی عشقت

که سوخته دل ما هم شبیه خیمه ی تو




حتی زِ معجزات مسیحا خبر نبود

مشتی اگر زِ خاک قدوم شما نداشت




فرقی نمی کند وسط روضه یا حرم

روزی برای عشق تو جان می دهم حسـین




مالی نداشتم ولی از جستجوی تـو

انداختم میان ضریحت نگاه را...




یلداى آدم ها همیشه اول دى نیست

هرکس شبى بى یار بنشیند شبش یلداست