نـه حبیبـم... نـه زهیـرم... نـه علـی...
من غلامم... من اسیرم... من فقیر...
ای عشقِ کُل، که کُلِّ جهان جزء کُلِّ توست
بی تـو جهان شهامت عالـم شدن نداشت...
دیـدی که آدمـی چه کشد در وداعِ جان
بـر مـا ز هـجـر یار، دو چندان هـمی رود
آن شب چه شبی بود که دیدند کواکب
نظم تو پراکنده و اُردوی تـو ویـران
وآن روز که با بیرقی از یک تن بی سر
تا شام شدی قافـله سـالار اسیـران
تکیه نزن به نیزه ی غربت، غریبِ من
زینب که هست حضرت شیب الخضیب من
گفتم کفن کنم به تنم، تـو نخواستی
گفتم به شمر رو بزنم، تـو نخواستی
ای سایه سرم، حسین، صبر کن، نرو
حالا که مضطرم، حسین، صبر کن، نرو
در خودش قدرتِ صد معجزه را جا داده
این دوتا دست که بر روی زمین اُفتاده ست
گر نخیزی تو زِ جا کار حسـین سخت تر است
نگران حرمم، آبرویم در خطر است
قامتِ خم شده را هر که ببیند گوید:
بی علمدار شده، دستِ حسین بر کمر است
داغ اکبر رَمَق از زانوی من بُرد ولی
بی برادر شدن از داغ پسر سخت تر است
پس از تو امنیت یک قبیله در خطر است
کفیل زینب کبری، "عقیله" در خطر است
روی نیازم کجاست، سوی حسـین است و بس
قبله ی قلبم کجاست، کوی حسـین است و بس