از شرح قصّه تو بیان آب میشود...



گویند علی میزده صد وصله به کفش اش

ای کاش دل خسته ما کفش علی بود...




بعد از دو شیرمـرد علـی وار فاطمی

شیر آمده دوباره ولی دختـر آمده... 




چقدر قبل محرم دلـم حسینی بود

چقدر بعد محرم... مرا ببخش آقـا... 




بر آن دمی که کنار ضریح، با نفست

شوم دوباره مسلمان عجیب دلتنگم...




ارباب حاجتیم و زبان سؤال نیست

در محضر کریم تمنّا چه حاجت است؟!




هر کس که می بینم ز تـو چیزی گرفته

حتی حسابش رفته از دسـت رقم هـا


گفتم:"حسین جان...گیر کردم...جان زینب"

رد خور ندارد پیش او این نوع قسم ها...

 



دو لنگه درب حرم، باز مثل آغوشت

همیشه هست پذیرای بی پناهی ها...




دل فقط جای حسین است و حسین است و حسین

از هر آنچه غیر او در این جهان باید گذشـت...




تو ضمانت نکنی در شب قبرم چه کنم؟!

بار عصیان مرا جز تو کسی ضامن نیست




هر کسی تعظیم کرده بر حرم! تعظیم شد

قد خم پای شما تا عرش اعلی می رسد...