از شرح قصّه تو بیان آب میشود...



خواهر نداشتی که به جای تو جان دهد

یا گرد و خاک پیرهنت را تکان دهد


از روی خاک حجره سر خاکی تو را

بر دارد و به گوشه ی دامن مکان دهد


می خواهی آب آب بگویی نمی شود

گیرم که شد ولی چه کسی آبتان دهد؟


چندین کنیز را وسط حجره جمع کرد

می خواست دست و پا زدنت را نشان دهد


تا بام می شود سر سالم تری رسید

با شرط این که این لبه در امان دهد


بالا نشسته ای و جهان زیر پای توست

وقتش شده گلوی شهیدت اذان دهد


نظرات (۰)

هيچ نظري هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">