از شرح قصّه تو بیان آب میشود...

۷۰۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «Shia» ثبت شده است



پروازمان دهید که بی بال و پر شدیم

یک عمر در هوای شما در به در شدیم


کالیم و خشک و زرد، خدا را چه دیده ای

شاید به لطف یک نفست بارور شدیم




چون چشم تو دل می برد از گوشه نشینان

شد گوشه ی شش گوشه برای تو مهیا





گر مرا هیچ نباشد نه به دنیا نه به عقبی

چون تو دارم همه دارم دگرم هیچ نباید




تو عجم زاده ای، تو فامیلی

پس حرم سازی ات به گردن ماست




بالا بلندی آمده و پیش قامتش

خم میشوند کوه و کمرها یکی یکی




همه سرمایه ی یک اهل کرامت کرم است

احتیاجی به دِرَم نیست، کرم داران را...




افسرده ایم و خسته دل از هرچه هست و نیست

شاید به بوی زلف تو خود را دوا کنیم




بخوان به نـام خـدایـت کـه آفـریده تـو را

بخوان! بـهانه ی خـلقت خدا خریده تو را
 

بخوان امین ِِخدا، این فرشته ی وحی است

قسم به روح امین، تـا کـمر خمیده تو را!
 



لذت وصل نداند مگر آن سوخته ای

که پس از دوریِ بسیار به یاری برسد...




رو زدن خوب است وقتی دستِ رد در کار نیست

مرگ بر هر عاشقی که عاشقِ اصرار نیست


خوابِ خوش کردن حرامش می شود تا به ابد

هرکسی پشتِ درت تا به سحر بیدار نیست