از شرح قصّه تو بیان آب میشود...

۴۶۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کربلا» ثبت شده است



اگر به دامن وصل تو دست ما نرسد

کشیده‌ایم در آغوش، آرزوی تو را ...




ای کشته ی مژگانِ سیاه تو سپاهی
ما نیـز هلاکیم، به ما نیـز نگاهی...



درد اگر درد تو باشد چه خیالیست حسین
دلخوش داشتن خوب ترین دردسرم...



تنم بپوسد و خاکم به باد ریزه شود

  هنوز مهر تو باشد در استخوان، ای دوست




جانی که خلاص از شب هجران تو کردم

در روز وصال تو به قربان تو کردم




کو نوح پیمبر به جهان آید و بیند

دنیا همگی غرقه ی طوفان حسین است




پل صراط من انگشت اوست گرچه بریده 

بهشت سینه ی معصوم اوست گرچه دریده...




ما بی‌کسان هوای تو داریم و مفلسیم

باشد کز آن میان صلـه‌ای مرحمت کنی




عمو که رفت به عمه چقدر سخت گذشت

میان محمل خود می نشست رو به عمو...




حسـین جان

حاشا که مرا جز تو، در دیده کسی باشد

یا جز غمِ عشقِ تو، در دل هوسی باشد...